5,000 تومان

اکثر سینما دوستان زمانیکه نام پیتر جکسون را میشنوند نا خود اگاه یاد سه گانه حماسی و فراموش نشدنی ارباب حلقه ها میفتند 3 گانه ای که بعید میدانم حالا حالا ها فیلمی یا فیلمهایی بتوانند با ان رقابت کنند مگر اینکه جکسون امسال بازهم با هابیت همه را شگفت زده کند! اما جدا از این 3 گانه پیتر جکسون دوست داشتنی فیلم مهم دیگری هم ساخته است که شاید بنا به دلایلی به محبوبیت ارباب حلقه ها نباشد اما فیلمی خوش ساخت و پرهیجان است که برای من یکی حداقل جز اثار برتر فانتزی دهه گذشته است. فیلم کینگ کونگ با نمایی از شهری شلوغ و پررفت و امد شروع میشود همه مشغول کار خود هستند در این هیاهو دختری هست که در زندگی مشکلات زیادی گریبان او و امثالش را گرفته اند دخترک (ناومی واتس/ان دارو) عضو گروه تئاتر است که به مانند بسیاری از دورانهای تاریخی تئاتر در ان اوضاع خوبی ندارد کار انها تقریبا تعطیل شده است او به دنبال شغلی برای خودش است اما در ابتدای فیلم با کارکتر دیگری نیز اشنا میشویم که یک فیلمساز است و ظاهرا تهییه کنندگان اثار او از دست ساخته هایش راضی نیستند و دیگر نمیخواهند روی او سرمایه گذاری کنند این کارگردان بد شانس ( جک بلک/کارل دهام) به دنبال راهی است تا بتواند با این شغل پولدار و سر شناس بشود
دخترک طی ماجراهایی با این کارگردان بخت برگشته همراه میشوند برای سفر به دور دست و ساختن فیلمی درست و حسابی تا به واسطه ان همه از این شرایط دشوار بیرون بیایند برای ساخت این فیلم از یک هنر پیشه معروف هم استفاده میکنند که او خودش را از کل گروه بالاتر میداند شاید برای خیل عظیمی از بینندگان نیمه اول فیلم و قبل از وردوشان به جزیره مخوف فیلم کمی خسته کننده باشد اما ان دسته از بینندگانی که سینما دوست هستند میدانند این نیمه اول فیلم تنها ارامشی قبل از طوفان است کشتی طی یک تغییر اب و هوایی ناگهانی کمی از مسیر خودش منحرف شده و به کمک کاپیتان کشتی و خدمه انها موفق میشوند کشتی را به درستی هدایت کنند اما چیزی خطرناکتر و ترسناکتر در انتظار انهاست مه غلیظ کنار میرود و کم کم صخره های بزرگ و ترسناک پدیدار میشوند و کارگردان به بیننده هشدار میدهد فیلم راه اصلی خود را پیدا کرده به اصرار کارگردان لجوج گروه انها برای ادامه فیلم برداری به جزیره میروند و داستان مهیج انان عملا رنگ و بویی دلهره اور به خود میگیرد چون در این جزیره چیزهایی را تجربه میکنند که شاید تنها در خواب دیده باشند یا در افسانه ها خوانده باشند همه چیز در این جهنم یافت میشود از ادم خوار بگیر تا دایناسور و حشره های غول اسا( خودم ترجیح میدهم 100 بار توسط خود کینگ کونگ خورده شوم اما گیر این حشرات نیفتم!!!!)

فیلم عظیم پیتر جکسون به خوبی پیش میرود فیلم جکسون به مانند ارباب حلقه ها از نظر فنی عالی عمل میکند انقدر دقت در جزییات گرافیکی کار بالاست که شما با خود میگویید این دایناسورها و کینگ کونگ همین الان از تلویزیون شما بیرون میایند و به شما حمله میکنند. جکسون به درستی موفق شده رابطه جالب و دوست داشتنی کینگ کونگ و دخترک را به نمایش بگذارد دخترک که اهل نمایش و تئاتر است در لحظاتی با انجام حرکات نمایشی سر کینگ کونگ را گرم میکند لحظاتی که به نمایش نوع رابطه این دو میپردازد به نظرم استادانه هستند کینگ کونگ به او به چشم یک عروسک زیبا مینگرد و وقتی دختر خسته میشود کینگ کونگ باز هم از او میخواهد ادامه بدهد که در اینجا دختر عصبی شده و سر او داد میزند(چهره کینگ کونگ اینجا دیدنی است!!!) یا وقتی که دختر از دست او فرار میکند و گیر هیولاهای درنده جزیره میفتد و در حالیکه خودش را اماده مرگ میکند کینگ کونگ به مانند یک ناجی ظاهر میشود و نبردی دیدنی شکل میگیرد این سکانس درگیری بدون شک جز مهیج ترین سکانسهای تاریخ فیلمهای حاد ثه ای است کینگ در حالی که با یک دست دختر را نگه داشته با دست دیگر با دایناسورها مبارزه میکند! در فیلم هوشمندانه جکسون تعدادی از انسانها دروغگو و حیله گر و سود جو هستند به مانند کارکتری که جک بلک انرا ایفا میکند این انسانها در هر شرایط به فکر خود هستند و از تمام چیزهای موجود در اطراف خود برای سود جویی استفاده میکنند حال انکه دوستانشان جلوی چشم همه کشته شده باشند .این نکته که کارگردان زیرک داخل فیلم میخواهد کینگ کونگ را برای نمایش مهیج داخل شهر ببرد قابل پیش بینی است در حالیکه تمام عوامل کشتی به دنبال نجات دادن جان دختر هستند او باز هم به فکر خودش است در یکی از مهمترین سکانسهای فیلم کینگ کونگ که تا قبل از ان تنها موجودی بود که برای دفاع از جان کارکتر اصلی فیلم تلاش میکرد به دام انسانهای سود جو میفتد تما بینندگانی که فیلم را دیده اند از کمکهای شایان ذکر او به دختر مطلع هستند اما او نیز نمیتواند جلوی حرص وطمع سیری ناپذیر انسان بایستد کینگ کونگ فدا کار توسط کلروفیل بی هوش میشود و اسیر دست انسان میگردد

در فصل جزیره جدا از سکانس مهیج در گیری کینگ کونگ با دایناسورهای درنده دو سکانس طلایی دیگر نیز وجود دارند یکی صحنه اولین رویارویی انسانها با گروهی از دایناسورهایی که از ترسشان به سمت صخره میدوند (حتما در این سکانس ان بچه دایناسورهای کوچک اندام را نیز به یاد میاورید که بین دست و پای بزرگترها میدویند!!!) و ان نمای دیدنی سقوط انها به دره و دیگری که جز سکانسهای خوفناک فیلم است همان سکانس حمله حشرات غول اسا!!! واقعا چه کسی دوست دارد ملخی با ان جثه روی او سوار شود؟؟؟ این سکانس که بازهم با طرحی دقیق جزییات همراه است به خوبی حس ترس و هیجان را برای بیننده بالا میبرد حتی به هنگان تماشای چند باره ان!
همه شاد و خوشحال هستند کارگردان زیرک و سود جوی ما با تمام بزرگان عکس میگیرد او چیزی را که عمری دنبالش بودرا توانسته بود به دست بیاورد : عزت و احترام و فخر فروشی! در این بین اما دختر همچنان تنهاست همانگونه که در ابتدای فیلم وقبل از شروع شدن سفر اودیسه وار تنها بود! هرچند میدانیم او نا خواسته کینگ کونگ را برای انان به ارمغان اورد. کینگ کونگ از خواب بیدار میشود تا به حال چنین دور وبرش شلوغ نبود ! هزاران نفر نشسته اند تا نمایش او را ببینند او نعره میکشد همه ترسیده اند برایش نمایش عجیبی ترتیب داده اند او بازیگری را میبیند که موهای طلایی دارد ! اما این کافی نیست او همان دختر خودش را میخواهد ...طغیان میکند کسی جلودارش نیست او میگریزد و شهر را بهم میریزد! یکی از بخشهای جالب فیلم انجاییست که کینگ کونگ و دخترک به دور از هر هیاهو دونفری روی یخ با هم بازی میکنند دختر انگار فقط با کینگ کونگ خوشحال است نه با کس دیگر و نه در جای دیگر این اوضاع درست برای کینگ کونگ هم صدق میکند هر دو تنها هستند و درمان این تنهایی در لحظاتی دیدنی خلاصه میشود که به دور از انسانهای دیگر سپری میشود...

شیمی جالبی در فیلم بین این دو شکل میگیرد هرچند یکی دیگر از افراد فیلم با بازی خوب ادرین برادی نیز به دختر فیلم علاقه مند است اما پیتر جکسون به نظرم با هوشمندی خاصی جوری این علاقه را به حاشیه رانده تا عشق بین کینگ کونگ و دختر بیشتر جلوه نمایی کند هرچند در طول فیلم ما شاهد تلاشهای برادی برای نجات دختر هستیم. نگاههای کینگ کونگ به دختر در سکانس انتهایی واقعا جالب از اب در امده نگاهی همرا ه با حسرت او انقدری تیر خورده است که میدانیم زنده نمیماند وحتی اگر هم زنده بماند انسانها اجازه ادامه حیات به اورا نمیدهند او حسرت بار برای اخرین بار به دختر مینگرد و در انتها دستهای این دو به شکل ناراحت کننده ای از هم جدا میشوند و مطمئن هستم دختر فیلم میخواهد فریاد بزند ای کاش فقط به اندازه یک سر سوزن از این هیولای دوست داشتنی در برخی انسانها انسانیت و عشق و عاطفه بود...هر چند او کشته شد اما یاد و خاطرش تا انتهای زندگی دختر همراه اوست و بر خلاف انسانهایی که او در زندگی مدام با انها برخورد داشته و خیلی زود انها را فراموش کرده یاد و خاطره کینگ کونگ او را ترک نخواهد کرد

نمره من به فیلم: 8 از 10

نویسنده: امید سلیمی

نظر خود را در مورد این محصول با دیگران به اشتراک بگذارید